سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پرتنهایی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تجربه ی مرگ!

    نظر

حق با کسی است که مرده است!

من مثل حس وحشت آوری گم شده ام

اما خدای من

آیا چگونه میشود که من بی ترس ایستاده ام؟!

من ،من که هر زمان

جز بادبادکی خاموش

بر پشت پشته های خاک و آلوده گی

چیزی نبوده ام

و عشق و میل و بودنم را

در تاری روزهای سرد شهرمان

در خاک چال کرده ام!


دلتنگیها!

    نظر

گاهی وقتها اینقدر ناراحتی که از صدای نفسهات خسته میشی

هربار که نفس میکشی انگار یه کوه رو جابجا میکنی

انگار تو تنهاییات غرق میشی

دست به هر چی میزنی اونم میاد تو تنهاییت غرق میشه!!

میخواهی کسی بیاد این تنهایی رو پر کنه؟آره؟!

نه .نمیخواهم.فقط میخواهم این تنهاییم دنیا رو پرکنه

بدی و بدبختی ها رو تو خودش غرق کنه.

بعضی وقتها دنیا رو میسازی بی آدماش

خیلی قشنگه.ولی مگه میشه؟بی آدما!

حرفهاشون هنوز تو گوشت میرن و میان:

تو اینجا چرا به من اینو گفتی؟تو اونو گفتی چون  ....

همه چیز دلیل میخواهد الا اینکه به یکی مهربونی میکنی و هدفی رو از این کار نداری!

الا برای دل خودت این کار رو کردی!؟؟؟

 


گلایه

    نظر

هر شب که میخواهیم بخوابیم فردا و پس فردا رو مرور میکنیم غافل از اینکه زندگی ساریست و آینده نیاز به مرور ندارد;

امروز رو باید مرور کرد;

امروزی که گریه ی چهره ی خاک آلودِ کودکِ کنار جوی آب رو دیدی و گذشتی;

پاهاتو گذاشتی رو به روی چهره ی معصومش و فقط به سیاه و سیاه تر شدن کفشهات نگاه کردی

نه به درخششِِ چشمهای سیاهِ کودکِ رنجور;

گل رو از شاخه جدا کردی و اشک درخت گل رو ندیدی!

" چشمها را باید شست جور دیگر باید دید "!!

نه،این جمله امروزها تعریف نشده است!؟

باید گفت که ما چشمهامون رو بستیم و غافل از حادثه ها و چه خبرها شده ایم!

به کدوم سمت داریم قدم برمیداریم ؟تو کدوم جاده پا گذاشتیم و داریم پیشم میرویم؟

اصلا داریم پیش میرویم یا یه دور صد ها هزار دوری رو طی میکنیم؟

جواب میخواهم!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به سمت خدا؟به سمت بنده های خدا؟!

به سمت ...؟!

نه. داریم به قعره دره ها پیش میریم

اونجا که جز تاریکی ها، تاربینی ها، تار دلیها

چیز دیگری خود نمایی نمیکنه.

" فتبارک الله احسن الخالقین "

تا حالا این جمله رو تو ذهنت  مرور کردی؟تا حالا فکر کردی که این جمله یعنی چی؟

باور نمیکنم که این جمله رو به یاد داری و هنوز داری به ناکجاها گام برمیداری!


دلخستگی ها !

رسم جالبی ست ،شاید هم عادت!

هر زمان که زمین از شدت درد و غم

برخود می پیچد و چهره سخت و خشنش

را جلوه گر میکند ، آسمان فریاد خشمگینی سر می دهد

و های های گریه!

و زمین

و زمین که نمیدانم چرا!

چهره از هم  میگشاید و با خنده سلام میکند!

شاید زندگی من و تو ،یعنی این!


فردا روز دیگریست

امروز به همه دهن کجی خواهم کرد!!!

به تو  ، به شادی ، به غم و به خودم!

چندسالی ست با خودم قهر کرده ام

چندسالی ست که هرچه تقاضا کردم  ، رد کردم!

چند سالی ست .....

چه ترش و شیرین میشود کامم

از انار باغ همسایه!