دلتنگی ها !
دلم برای خودم تنگ شده است
دیرگاهیست چشمان یخ زده ام
بهت زده از آنسوی رنجشها
در جستجوی خورشید است
مهر بر لب نهاده
و قفل بر خزانه ی خنده ها
و نقابی بر صورتک اشکها
و پرده ای از برای گوشها
و این منم!
و این منم که
بر گونه ی شب میلغزم
آرامتر از های هوی گلهای مریم
و در خاک جای میگیرم!